شب سياه بدان زلفکان تو ماند
سپيد روز بپاکي رخان تو ماند
عقيق را چو بسايند نيک سوده گران
که آبدار بود، با لبان تو ماند
ببوستان ملوکان هزار گشتم بيش
گل شکفته برخسارگان تو ماند
دوچشم آهو و دو نرگس شکفته ببار
درست و راست بدان چشمکان تو ماند
کمان با بليان ديدم و طرازي تير
که بر کشيده شود، بابروان تو ماند
ترا بسروين بالاقياس نتوان کرد
که سرورا قد و بالا بدان تو ماند